next page

fehrest page

back page


مشكل اقتصادى‏
پس از آنكه معارف اسلامى را از نظر گذارنديم زمان آن رسيده است كه به نكته اصلى اشاره كنيم و بپرسيم،
ديدگاه اول اعتقاد دارد كه منابع كره زمين محدود است و با افزايش جمعيت كره زمين مشكلات نيز افزونتر مى‏شود.
ديدگاه دوم بر اين اعتقاد است كه مشكل در روابط توليد است كه از طبيعت و شكل توليد ناشى مى‏شود و انتقال از مرحله دامدارى به كشاورزى طبقه فئودال را به وجود آورده است و انتقال از مرحله كشاورزى به صنعت موجب پيدايش طبقه سرمايه دار شده است و اين دو طبقه بخش زيادى از مشكلات بشريت را ايجاد كرده‏اند.
ديدگاه سوم مشكل را نه در روابط توليد مى‏داند نه در منابع آن بلكه اعتقاد دارد كه مشكل در طبيعت و درون انسان نهفته است زيرا هميشه گروهى از انسانها احساس مسئوليت مى‏كنند و ديگران از تحمل مسئوليت شانه خالى مى‏كنند.
اين ديدگاه قرآن است خداوند مى‏فرمايد:
الله الذى خلق السماوات و الارض و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لكم و سخر سخر لكم الفك لتجزى فى البحر بامره و سخر لكم الانهار و سخر لكم الشمس و القمر دائبين و سخر لكم الليل و النهار و اتاكم من كل ما سالتموه و ان تعد و انعمه الله تحصوها ان الانسان لظلوم كفار - ابراهيم 35 33

?
خداست كه آسمانها و زمين را آفريد و از آسمان باران نازل كرد و بدان باران براى روزى شما ميوه‏ها رويانيد و كشتيها را رام شما كرد تا به فرمان او در دريا روان شوند و رودها را مسخر شما گردانيد هر چه از او خواسته‏ايد به شما ارزانى داشته است و اگر خواهيد كه نعمتعهايش را شمار كنيد نتوانيد كه آدمى ستمكار و كافر نعمت است و در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:
انا عرضنا الامانة على السماوات و الارض و الجبال فأبين أن يحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا .- احزاب:72/ خطبه:166. ?

ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند انسان آن امانت را بر دوش گرفت كه او ستمكار و نادان بود
پس بنابراين ديدگاه قرآنى مشكل در خود انسان است يكبار قرآن انسان را به صفت ظلم و كفر و بار ديگر به ظلم و جهل متصف مى‏كند؛ ظلم به معنى تجاوز انسان به طبيعت به خود و به جامعه را در بر مى‏گيرد گاهى اين تجاوز از كفر است و آن در حالى است كه انسان از محدوده ايمان و اسلام خارج است و هر چه بخواهد انجام مى‏دهد چيزى كه ما امروز در جهان غرب شاهد آنيم جايى كه تجاوز آشكار صورت مى گيرد به طورى كه بسيارى از نعمت‏هاى الهى را به ابزارهاى ويرانگر و مخرب تبديل كرده‏اند و از اين طبيعت كه خداوند به انسان ارزانى داشته بمب‏ها و ابزارهاى مدرن مرگبار را ساخته‏اند در حالى كه شايسته بود از اين مواهب به نفع انسانيت بهره بردارى مى‏شد گاهى هم تجاوز حاصل بى خبرى از مسئوليتى است كه بر دوش او گذاشته شده است اين امر به جهان اسلام اختصاص دارد و معتقد است مواهب الهى از آن انسان است يعنى نعمت هايى است كه مى‏تواند از آن به نفع خويش بهره بردارى كند ولى مسئوليت خود را در برابر خود و جامعه و طبيعت از نار برده است اين نتيجه كاملا با ديدگاه اقتصادى اميرالمومنين على عليه‏السلام همخوانى دارد.
بدون ترديد از ديدگاه امام على عليه‏السلام مسئوليت مبناى اقتصاد اسلامى است آنجا كه مى‏فرمايد:
انكم مسئوولون حتى عن البقاع و عن البهائم،شما مسئول هستيد حتى از سرزمينها و ستوران.
اين مسئوليت از توجه انسان به عمران و آبادانى زمين آغاز مى‏شود سپس متوجه خود انسان كه بايد بى نياز و بارى را كنار بگذارد و آنگاه به جامعه برمى گردد كه بايد با دستگيرى از نيازمندان و ترحم بر مستمندان فقر را از جامعه ريشه كن كند وقتى اين مسئوليت خدشه دار مى‏شود مشكل پديد مى‏آيد كه بايد با اين مشكل به مبارزه برخاست.
آرى با بهره‏گيرى از آب و خاك است كه كارخانه‏هاى بزرگ آهن مس و آلومينيوم ساخته مى‏شود و از دل زمين معادن زغال و طلا بيرون مى‏كشند و چاه‏هاى نفت حفر مى‏گردد.
پس هر كس آب و خاك در اختيار داشته باشد بهانه از دست او گرفته مى‏شود و اگر نيازمند بماند خود مسئول است نه طبيعت زيرا طبيعت همه نيازهاى او را براى رسيدن به زندگى سعادتمند فراهم كرده است.
دوم مسئووليت او در برابر خود گاهى افرادى را مى‏بينم كه از عهده مسئوليتهاى خود در برابر طبيعت به خوبى بر مى‏آيند و از ثروتهاى طبيعى كه خداوند به آنان ارزانى داشته بهره بردارى مى كنند كارخانه‏ها مى‏سازند و مزارع كشاورزى را آباد مى‏كنند ولى سستى كه در وجودشان ريشه كرده آنهإ؛جج را از هدايت اين‏توانائيها در مسيرى كه خداوند خواسته ناتوان مى سازد.
زيرا اشخاصى بخيل در جامعه جريان هستند كه سرمايه‏ها را روى هم انباشته مى‏كنند و به جاى آنكه اين سرمايه‏ها در جامعه جريان يابد در خانه‏ها انبار مى‏گردد و از دو جهت به جامعه ضرر مى‏رساند:
جهت اول:كسى كه به ثروتهاى طبيعى جامعه دست پيدا كند بخشى زيادى از آن را در دست خود جمع مى‏كنند كه مى‏توان آن را براى بهره بردارى بهتر در اختيار ديگران قرار داد.جهت دوم:آنكه وقتى سرمايه‏هاى بدست آمده از ثروتهاى طبيعى كه با تلاش كارگر و عرق كشاورز آميخته شده روى هم انباشته مى‏گردد درآمد و سود قابل ملاحضه‏اى براى جامعه ندارد بدين سبب مى‏بينيم كه اسلام با اينگونه بيماريهاى اجتماعى به شدت مبارزه مى‏كند امام على عليه‏السلام با تمام وجود با ضعفهايى كه در درون انسان ريشه دوانده و به رابطه انسان و سرمايه انسان طبيعت لطمه مى‏زند برخورد مى‏كند:مى‏فرمايد:
يا ابن ادم!ما كسبت فوق قوتك فأنت فيه خازن لغيرك - كلمات قصار:183. ?

اى فرزند آدم هر چه بيش از روزى هر روزه‏ات كسب كنى تو خزانه دار آن براى ديگرى هستى.
البخل جامع لمساوى العيوب و هو زمام كل سوء بخل صفتى است جامع‏- كلمات قصار:370. ? همه بديها و عيبها.
الشح أضر على الانسان من الفقر لان الفقير اذا وجد اتسع و الشحيح لا يتسع و ان وجد - ابن ابى الحديد:20/335/ح 844. ?

بخل ورزيدن بر انسان زيانبارتر از فقر است چون فقير اگر بيابد بى نياز مى‏شود اما بخيل به چيزى دست يابد بى نياز نگردد.
امام على عليه‏السلام رابطه معقولى ميان اين سه - طبيعت انسان جامعه - ترسيم مى‏كند تا با حفظ تعادل ميان آنها همه چيز سير طبيعى خود را حفظ كند.
اول: مسئوليت در برابر طبيعت: امام عليه‏السلام مسلمانان را تشويق مى‏كند كه با نهايت توان خود در بهره بردارى از منابع طبيعى بپردازد، و گفتارهاى بسيارى را در زمينه احياى زمين ذكر مى‏كند و براى آشنايى با نقشى كه اين گفتارها در برقرارى روابط مثبت ميان انسان و طبيعت ايفا مى‏كنند دوباره يادآورى مى‏كنيم:
من احياى ارضا ميته المسلمين فليعرها وليود خراجها الى الامام من اهل بيتى و له و ما اكل منها - 2، حر عاملى - وسايل الشيعه 13/86 ?

هر كس از مسلمانان زمين مواتى را احيا كند و آن را آباد نگه دارد خراج آن را به امام از اهل بيت من بپردازد هر چه از آن مى‏خورد مال اوست.
اين گفتار مسلمانان را فرا مى‏خواند تا زمينهاى موات مرا كه مالكيت آن به امام دولت اسلامى بر مى‏گردد احيا كنند و اگر اين خواسته فراهم شود و مسلمان به احياى زمين بپردازد و تا وقتى كه زمين را احيا مى‏كند از آن او خواهد بود و در غير اين صورت به شخص ديگرى منتقل مى‏شود اسلام با اين دعوت مى‏خواهد كه همه زمينهاى موات را احيا كنند تا ذره‏اى از ما: باقى نماند آيا تشويقى از اين بالاتر است كه زمين از آن احيا كننده آن باشد؟
ما در تمامى نظامهاى حكومتى كه از عهد حضرت آدم عليه‏السلام بر زمين حكم راندند سراغ نداريم كه چنين موضع ارزشمندى در برابر كشاورز بگيرند كشاورزى كه روى زمين بلا استفاده و باير عرق مى‏ريزد.
امام مى‏فرمايد:من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فأبعده الله؛ هر كس آب و خاك در اختيار داشته باشد سپس نيازمند باشد خداوند او را از رحمت خويش دور مى‏كند.- ستيل الشيعة17/41. ?
زيرا آب رمز زندگى است و خاك خواه زمين يا معدن رمز توليد است و انسان با آب و خاك كاخ تمدنها را بر مى‏افرازد و با آب دشتها سرسبز مى‏شود و زمين جامه سبز و زيبايش را به تن مى‏كند درختان قد مى‏كشند و پرندگان براى ساختن آشيانه‏ها يشان مى‏شتابند و رمه‏هاى چهارپايان به طبيعت قدم مى‏گذارند تا به سهم خود از مرغزارها بهره گيرند.
اسلام مى‏كوشد تا انسانى تربيت كند كه توليد كند و صدقه دهد البته توليد تنها كافى نيست بلكه بايد صدقه هم بپردازد و خويش را به بخشش و انفاق عادت دهد و به مال خود بخل نورزد گرچه گشايش در مال نوعى سعادت و خوشبختى است ولى چيزهاى ديگرى هست كه سعادت بيشترى را براى انسان به ارمغان مى‏آورد امام عليه‏السلام مى‏كوشد در برابر انسان ارزشى بالاتر از مال قرار دهد بدين جهت در زمينه تربيت به صاحبان سرمايه مى‏فرمايد:
ألا و ان من النعم سعة المال و أفضل من سعة المال صحة البدن و أفضل من صحة البدن تقوى القلب - كلمات قصار:318. ?

بدانيد از نعمتهاست گشايش در مال و برتر از گشايش در مال تندرستى است و برتر از تندرستى پرهيزگارى است.
اگر انسان بيمار باشد و جسم ناتوان داشته باشد مال و ثروت چه سودى به حال او خواهد داشت پس بهتر است كه انسان اول به سلامتى خويش اهتمام ورزد و براى زندگى و حيات خود به مالش بخل نورزد زيرا كه اگر بيمار شود و از دنيا چشم فرو بندد مالش به او سودى نرساند بلكه به دست ديگران مى‏افتد علاوه بر اينكه صاحب مال بايد سرمايه‏اش را براى سلامتى خود هزينه كند مسئوليت ديگرى نيز به عهده دارد و آن بالا بردن روحيه آنان در درون است تا جمع پرهيز گاران و متقيان بپيوندد.
پس دو بعد در انسان است كه بايد براى آن ساز و برگ كافى فراهم آورد بعد جسم و بعد روح مال وسيله خوبى براى تقويت جسم و روح است جسم انسان با طعام خوب و مفيد قوى مى‏شود روح با بخشندگى و كمك مالى به نيازمندان و مستمندان تقويت مى‏شود اين مسئوليت انسان در برابر خويش است و مال نقش زيادى را در تحقق اين مسئوليت بازى مى‏كند.
تنها مشكل در بخل ورزيدن جمع كردن مال و هزينه نكردن آن نيست بلكه تبذير مال و هزينه نابجاى آن نيز در رأس بسيارى از مشكلات است امام عليه اسلام مى‏فرمايد:
اعطاه المال فى غير حقه تبذير و اسراف؛ بخشيدن مال به كسى كه حق‏- خطبه‏ها:126. ? او نباشد خود گونه‏اى تبذير و اسراف است‏
و خطاب به صاحب مال مى‏فرمايد:
كن سمحا و لا تكن مبذرا فالتبذير افة كما أن البخل افة - كلمات قصار:32. ?

بخشنده باش و اسرافكار مباش زيرا اسرافكارى چون بخل ورزى آفت است.
چه در حالت اسرافكارى و تبذير اموال بيهوده صرف مى‏شود و در حالت بخل اموال بدون استفاده مى‏ماند.
سوم:مسئوليت او در برابر جامعه:منابعى كه انسان از آن بهره بردارى مى‏كند و بدان وسيله ثروت بهم مى‏زند از آن همه مردم است و جامعه نيز از اين ثروت مهمى مى‏برد پس بايد اين سهم را بپردازد تا جامعه احساس نياز نكند و اسلام به پيشرفت جامعه اهميت مى‏دهد نه پيشرفت فرد زيرا وجود انسان ثروتمند در جامعه فقير و نيازمند سودى بدنبال ندارد اسلام مى‏خواهد كه شخص پيشرفت كند و پيشرفت او جامعه را نيز به پيش ببرد زيرا جامعه با گامهاى ثابت و استوار حركت مى‏كند و به پيش مى‏رود و اين افراد جامعه اند كه بايد يكى پس از ديگرى با گامهاى خود به حركت جامعه سرعت بخشند حال اگر راهها و هدفها يكى نباشد و گامها در سرعت با هم هماهنگ نباشد حركت جامعه كند مى‏شود و از جوامع ديگر عقب مى‏افتد بدين سبب فرد بايد در مسير حركتش به اطراف خويش نيز بنگرد چون انسان نمى‏تواند به تنهايى زندگى كند و پيشرفت او را وامى دارد كه به فكر مستمندان و نيازمندان باشد زيرا وجود يك نيازمند مى‏تواند جامعه را به فروپاشى تهديد كند كفر و هر رذيلتى از دريچه فقر وارد جامعه مى‏شود همانگونه كه ثروت مى‏تواند زمينه ساز كفر و هرگونه پستى باشد امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:
شر الدنيا فى خصلتين الفقر و الفجور، شر دنيا در دو صفت جمع شده‏- ابن ابى الحديد: شرح نهج البلاغه 20/304/ح 446. ? است فقر و گناهكارى و اگر فقر با گناه همراه گردد دنيا را بر سر دنيا پرستان حتى ثروتمندانش واژگون مى‏كند.
اينجاست كه مبارزه با فقر و تنگدستى از مسئوليتهايى ثروتمندان شناخته شده است امام على مى‏فرمايد:
ان الله سبحانه فرض فى أموال الاغنياء أقوت الفقراء فما جاع فقير الا بما منع به غنى - كلمات قصار:320 آيتى. ?

خداوند سبحان روزى فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته پس هيچ فقيرى‏
گرسنه نماند مگر آنكه توانگرى حق او باز داشته است.
سپس امام از ثروتمند مى‏خواهد تا در رفع نياز فقرا شتاب كند و آن را تا فردا با تأخير نيندازد گاهى مسائلى پيش مى‏آيد كه جبران آن ممكن نيست:
لا تو خر انا لة المحتاج الى الغد فانك لا تعرف ماذا يعرض فى غد - ابن ابى الحديد:20/332/ح 809. ?

دستگيرى نيازمند را به فردا مينداز تو ندانى كه فردا چه پيش آيد.
از مواردى كه بيم آن مى‏رود شورش نيازمندان عليه ثروتمندان است آنگاه كه نيازشان گسترش يابد و غير قابل تحمل گردد كه مى‏تواند اوضاع را به نفع نيازمندان رقم زند.
و شايد مقصود امام از شجاعت در اين حديث همان پيامدى باشد كه به سبب فقر بروز مى‏كند:امام مى‏فرمايد:
العدل افضل من الشجاعة لان الناس لو استعملوا العدل عموما فى جميعهم لا ستغنوا عن الشجاعة - ابن ابى الحديد:200/333 ح 816 ?

عدل از شجاعت بهتر است چون اگر مردمان در ميانشان عدل را به كار بندند از شجاعت بى‏نياز گردند.
به كار نبستن عدل به نا آرامى ميان مردم مى‏انجامد و به انقلابى عليه ستمگران تبديل مى‏گردد چون عدل كليد هر آرامشى است.
فصل دوم: سيستهاى اقتصادى‏
سياستهاى اقتصادى اقدامات عملى است كه دولت براى تاثير گذارى در حيات اقتصادى اتخاذ مى‏كند سياست داراى مفاهيم بسيارى است از آن جمله به معنى تحقق اهداف مورد نظر و همچنين به مفهوم شيوه‏ها و روشهايى است كه براى رسيدن به اهداف تعيين شده در پيش گرفته مى‏شود در اين صورت شامل ابزارها و هدفها مى‏گردد.
پس ميتوان گفت سياستهاى اقتصادى شيوه‏هاى است كه دولت و جامعه براى رسيدن به اهداف راهبردى از آن پيروى مى‏كنند اين اهداف از نظر يك اقتصاد دان عبارت است از:1- رشد و توسعه اقتصادى 2- ثبات اقتصادى‏3- توزيع عادلانه منابع 4- حفظ آزادى اقتصادى 5- توزيع بهينه درآمدها
از اينرو حكومتها و جوامع ابزارهاى مختلفى را براى اجراى اين سياستها به كار مى‏گيرند كه مى‏توان گرفتن ماليات كمكهاى مالى تسهيلات اعتبارى را نام برد پس از اين توضيح كوتاه بايد بپرسيم كه آيا امام على عليه‏السلام سياستهاى اقتصادى روشنى داشتند پيش از آنكه به تحليل اين مطلب بپردازيم نظر آقاى عوض محمود كفراوى يكى از اقصادادانهاى اسلامى را در توصيف فرمان امام عليه‏السلام به مالك اشتر مى‏آوريم وى در اين باره مى‏گويد:
((اين فرمان در برگيرنده بسيارى از مبانى و اصول كلى سياستهاى مالى جديد است كه ميان ماليات و هزينه‏هاى در آمد زا با توسعه اقتصادى هماهنگى ايجاد مى‏كند و روشن مى‏سازد كه هزينه كردن در جهت بهبود خدمت رفاهى و حفظ آن منجر به توسعه اقتصادى مى‏گردد همانگونه كه در آينده افزايش درآمدها را به دنبال دارد و چنانچه دولت در اين بخش هزنيه نكند نه تنها توسعه اقتصادى صورت نمى‏گيرد بلكه بخش زيادى از فعاليتهاى اقتصادى دير يا زود دچار اخلال مى‏شود.))- كفراوى:سياسة الانفاق العام،ص 79. ?
وقتى كه دخالت دولت مبناى سياست اقتصادى قرار مى‏گيرد پس بايد پيش از هر چيز به اين اصل بپردازيم و در برنامه سياست اقتصادى جايى براى او باز كنيم.
دخالت دولت‏
در اين باره دو دسته صاحبنظرند دسته اول به اقتصاد آزاد اعتقاد دارد و دخالت دولت را در امور اقتصادى نمى‏پذيرد و مى‏خواهد كه افراد در فعاليتهاى اقتصادى خود آزادى بى قيد و شرط داشته باشند اين دسته نظام اقتصاد سرمايه دارى را پذيرفته است.
دسته دوم به اقتصادى با برنامه اعتقاد دارد و دولت را عهده دار مسئوليت اقتصادى مى‏داند اينان پيروان سوسياليسم اند و در كنار اين دو دسته گروه سومى نيز وجود دارد و به اقتصاد معتقد است كه متشكل از بخش دولتى و بخش خصوصى است و عاقلانه هم نيست كه دولت در اقتصاد نقشى نداشته باشد در حالى كه شواهد ملموسى در خصوص نقش دولت در اقتصاد وجود دارد.
اول:پيشرفت اروپا در زمينه اقتصادى نتيجه دخالت دولت است بدون اين دخالت كشورهاى صنعتى شاهد چنين پيشرفت چشمگيرى نمى‏شدند.
اقتدارى اقتصاددان ايرانى مى‏گويد:((تاريخ اقتصادى كشورهاى پيشرفته تاثير دخالت دولت در پيشرفت اقتصادى را به ما نشان مى‏دهد - اقتدارى:توسعه در كشورهاى توسعه يافته،ص 168. ?
دوم:توسعه اقتصادى ممكن نيست مگر با وجود قدرتى كه بتواند جريان اقتصادى را به حركت در آورد((اقتدارى))مى‏گويد:
بيشتر اقتصاددانان بر اين باورند كه توسعه اقتصادى نيازمند كار دولت است زيرا مشكلات اين جوامع آنقدر زياد است كه جز با وجود دولت نمى‏توان به حل آن پرداخت.))- اقتدارى:توسعه در كشورهاى توسعه يافته ص 168. ?
محمد زكى شافعى مى‏گويد:((توسعه اقتصادى دخالت همه جانبه و گسترده دولت را در حيات اقتصادى مى‏طلبد.))- محمد زكى:اقتصاد اسلامى،1/83 ?
اما تاثير و نقش دولت در اقتصاد اسلامى غير قابل انكار است دكتر ابراهيم دسوقى مى‏گويد:((دولت در اقتصاد اسلامى تنها جهت دهنده اقتصاد است آنهم بر اساس معيارهايى كه دين اسلام ترسيم كرده است دولت تنها در حدود و ميزانى كه اين معيارها اقتضا مى‏كند مى‏تواند دخالت كند.))- دسوقى:الاقتصاد الاسلامى؛ ص 103. ?


next page

fehrest page

back page